دیوانه منم کز غم عشق تو پریشم
فارغ ز خودی گشته و بیگانه ز خویشم
تا گنج خیال تو درون دل شیداست
نبود به سر اندیشه ی خام کم و بیشم
تا عشق تو گردیده مرا مذهب و آیین
بگسسته ز عالم ز همه مسلک و کیشم
" فاطمه کاظمی نورالدین وند(شیوا)"
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: دیوانهفاطمه کاظمی نورالدین وندشیوا
روزگار ...
قفس ...
خیال ...
آمدم اما ...
شهریار ایران ...
خوابی و خماریی ...
مزار ...
خوش می روی بر بام ما ...
سکوت هم ...
مژده بده ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
دزدیده ایم یک سیب ...
امیدی به وصال تو ندارم ...
ندانم کجا می کشانی مرا...
به خاک من گذری کن ...
من و تو ...
ندارم به جز از عشق گناهی ...
چون بمیرم ...
من ساقی دیوانه ام ...
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی